وبلاگ :
منطقه آزاد
يادداشت :
من تن فروش نيستم !
نظرات :
1
خصوصي ،
41
عمومي
پارسي يار
: 5 علاقه ، 3 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سروش پيري زنده دل
سلام.
چند شب پيش واسه منم همچين ماجرايي پيش اومد...
رفته بودم نونوايي يه گدا هي ميومد از اين و اون پول مي گرفت كم مي دادي مي گفت بيشتر بدين!نون گرفتم داشتم مي رفتم خونه يه جوونو ديدم خيلي رشيد بود معلوم بود اهل دودو دم نيست لباساش كهنه بود شايد دنيا خيلي بهش سخت گرفته بود.كنارش رسيدم آروم گفت ببخشيد مي شه يه تيكه نون بهم بدين؟
بخدا تنم لرزيد...سريع نون و دادم رد شدم پشت سرم گفت اين كه خيلي زياده آقا لطفا بقيه اش رو بگيرد.يه حالي شدم عجيب.از خودم بدم اومد...واقعا بعضي مواقع شرمم مي ياد همچين صحنه هايي رو مي بينم ايندفعه كه واسه خودم پيش اومد داشتم ديوونه مي شدم.خداجون دوست دارم به من آسون گرفتي واسه يكي ديگه سخت بيا تعادل و برقرار كن ديگه عرق شرم نريزيم.ممنون.خداهمرات خانم علوي.اي كاش ما هم خدارو تنها نذاريم.
پاسخ
سلام ... عجيب بود و دردناك ...