سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 95/4/22 | 5:2 عصر | نویسنده : سارا خان بره

دوباره تاریخ در حال تکرار شدن است دوباره عده ای گوی سبقت ربوده اند وبه سوی آسمان ها می دوند ،عده ای دیگر مست و سرخوش از گذران عمرند دیروز دفاع مقدس بود امروز دفاع حرم ... چه آسان می گذارند و می پرند به سوی خدا ...دلم می سوزد نمی خواهم وقتی آبها از اسیاب افتاد؛ حسرت خور شوم که آه ای کاش چنین و چنان می کردم ... تو حق داری هر جور دوست داری فکر کنی ،انتخاب کنی و بعد نتیجه اش را ببینی . تو حق داری بروی تحصیلات عالی کسب کنی ارشد بگیری دکتری  بگیری بروی هرجا که خواستی بهترین باشی ازدواج کنی زندگی کنی بچه داشته باشی، خلاصه فقط عشق کنی ! امامن نه! نمی توانم من دلم از اول هم جای دیگر بود دلم هری می ریخت تا اسم حسین را می شنیدم دلم می رفت تا کربلا تا قتلگاه اصلا از اول اش هم محور خدا بود دلم می سوزد ، اساس کار او بود. هنوزم حرف حرف اوست ...


من دلم با زینب است ، من دلم در بازار شام است نگاهم به عروسک های قشنگ بالای ضریح رقیه است من دلم در آن حوالی است ... حال دلم آنجا خوش است ، بگذار بمانم بگذار ...من اسلحه به دست آنجا ایستاده ام قلب مرا داعش پاره پاره کرده است من کنار آن کودک سوری که مرده است لالایی می خوانم بگذار آرامش کنم مادرش سخت بی تاب است من آن دوردست ها هستم پشت مرزها من مرزها را درنوردیده ام من در سوریه ام گاه در عراقم گاه فلسطین ،خیلی وقت که اهل پریدن شده ام رها مانند نسیم ... من نمی توانم اینجا بمانم قرار ندارم حال دلم آنجا خوش است ...


این روزها هم تمام می شود و عده ای وحشت زده از خواب غفلت بیدار می شوند که ای کاش ما هم  ...


نمی خواهم حسرت و تاسف این روزها را بخورم ...همه تن نسیم شده ام می خواهم پرواز کنم ...

اهدناصراط المستقیم ...







  • فال عشق
  • زمرد آگهی
  • دنیای اس ام اس
  • سر سپرده